بستنی شکلاتی درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید ممنون میشم با نظراتون در بهتر شدن وبلاگم کمکم کنین آخرین مطالب نويسندگان جمعه 5 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 18:52 :: نويسنده : سکوت
همسرم ازم خواسته تا عکسش رو اینجا بزارم
ماهم یکم غیرتی شدیم اما نخواستم کم بیارم
بگه چقدر حسوده واسش گذاشتم
سه شنبه 26 فروردين 1393برچسب:, :: 16:15 :: نويسنده : سکوت
عکس زینب با مادر بزرگم لباس تن زینب رو مادربزرگم از کربلا اورده بود
این بال پروانه رو خواهر گلم نمکدون واسه تولد چهار سالگیش خریده بود
قربونش برم عاشق لباس عروس
این لباساوکفشش رو برای اولین بار بدون من با باباش رفته بود خرید
هنوزم می یای تو خوابم تو شبهای پر ستاره
هنوزم می گم خدایا کاشکی بر گرده دوباره....
یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 14:29 :: نويسنده : سکوت
عکسایی که توراه رفتن به مسافرت به شمال گرفتیم
اثار نیش پشه ها تو ساری
بیتا وزینب با دوست جدیدشون زیربارون بیتا تو دوست یابی حرف نداره
ادامه مطلب ... یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:, :: 14:2 :: نويسنده : سکوت
این عکس بیتا دخترمه اینجا یک سال ونیمش بود تو ساری تو ویلا
پشه ها حسابی از خودشون پذیرایی کردن ویک جایی
از صورت بیتا رو خالی از نیش نزاشتن
وقتی صبح داشتیم صبحانه میخوردیم با صدای بیتا برگشتیم
دیدیم تمام صورتش پر دونه مات ومبهوت همه نگاش کردیم وزدیم زیر خنده
دیشب بعداز چند ماه زود خوابید هر کار کردیم پاشه شام بخوره اونم
غذای مورد علاقش قرمه سبزی بلند نشد منم که خوب میشناختمش
متعجب شدم به باباش گفتم بیتا مشکوک میزنه صبح هم ساعت 7بیدار
شد گفت میخوام برم مهد اونم بیتا که ساعت 9به زور باید بلندش میکردم
تا با باباش بره مهددیدم ول کن نیست بردمش مربیش متعجب شده بود
بیتا زود اومده مهد خلاصه ساعت 10 زنگ زدن بیاین بیتارو ببرین داره
گریه میکنه رفتم دنبالش مربیش گفت یه دونه تو بدنش زده خارونده
کنده شده حالا داره گریه میکنه تا دونه رو دیدم متوجه شدم ابله مرغون
گرفته یادم از این روز خاطره انگیز افتاد حالا خدا کنه صورتش نزنه
تا حرف از ابله مرغون میشه سریع عکس العمل نشون میده ونغ
میزنه بردیمش دکتر تا موقع ایکه خواستیم بریم مسافرت عید خوب
بشه
یک شنبه 11 اسفند 1392برچسب:, :: 11:41 :: نويسنده : سکوت
دختر مامان
دخترم زینب بعداز هفت سال انتظار پا تو خونه ما گذاشت
که تما م خانواده خوشحال شدن ونظرونیازها کرده بودن واسه
اینکه خدا به منم یه بچه بده اسمش رو گذاشتم زینب
واسه انتخاب اسمشم خاطره دارم
سال 82صبح روز ی که شبش شب یلدا بود بدنیا اومد
ادامه مطلب ... پنج شنبه 19 دی 1392برچسب:, :: 19:39 :: نويسنده : سکوت
فدای دوتا دختر گلم بشم کوچیکه اسمش بیتاست بزرگه اسمش زینب این وبلاگ رو مخصوص دوتا دخترم ساختم تا دراینجا بتونم عکساشونو نگه دارم تادر اینده بهشون نشون بدم یاداوری بشه از دوران کودکیشون بیچاره تنهایی این عروس نگون بخت اه واشک را دوست ندارد اما همنشین همیشگی اش چشم امیدش به دلی نا امید وشکستن سکوتش میداند عادت دشمن است اما عقل کجا ودلتنگی کجا! دل نا امید امیدوار میرود وباز تنهایی میماند وتنهایی.... چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, :: 15:52 :: نويسنده : سکوت
قدر لحظه هارا بدان....
زمانی میرسد که تو
دیگر قادر نیستی
بگویی:
جبران می کنم.....
صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها
|
|||||||||||||||||||
![]() |